Harsh episode 2
تقریبا دوهفته مونده بود به تولد امیر ،درسته که اهمیت زیادی نه برای من نه برای خودش داشت ولی چون تازه نامزد کرده بودیم همه منتظر بودن که من تولد خوبی براش بگیرم، اون روز مامانم دعوتش کرده بود خونهمون برای شام،موقع شام همه داشتیم دربارهی تولد امیر صحبت میکردیم،ولی خودش ساکت بود،آنیسا(خواهرم) داشت با هیجان درباره ی اینکه پارتی روخونهی خودمون بگیرم تا دوست هاشو دعوت کنه صحبت میکرد ومامانم معتقد بود باید جشن جوری باشه که بزر
درباره این سایت